داستان عمو نفتی :
ما یه گاریچی تو محلمون بود که نفت می برد ، ما بهش عمو نفتی می گفتیم.
یک روز منو دید و گفت
سلام، ببخشید، خونتون رو گازکشی کردید؟
بله چطور
فهمیدم چون سلام هات تغییر کرده!
تعجب کردم گفتم: یعنی چی مگه چه جوری شده؟
گفت: قبل از اینکه خونت گازکشی بشه خوب منو تحویل می گرفتی، حالم رو می پرسیدی، همۀ اهل محل همین طور بودن. هرکس خونش گازکشی می شه دیگر سلام و احوالپرسیش تغییر می کنه.
از اون لحظه فهمیدم سی سال، سلامم بوی نفت می داد، عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاق بده.
سی سال اونو با اخلاق خوب تحویل میگرفتم، خیال میکردم اخلاقم خوبه
ولی حالا که خونمونو گازکشی کردم، ناخود آگاه فکر کردم نیازی نیست بهش سلام کنم و تحویلش بگیرم
یادمان باشد ، سلاممون بوی نیاز نده…
از رسانه روانشناسی ایگو – تیم روان ایران (مصطفی شیرخدایی و قاسم کیا)