بودن یا نبودن، عشق
حاضر بودم براش بمیرم
مخصوصاً اون روز که از شدت سرما از دماغش آب می چکید و نوک دماغش قرمز شده بود.
با تمام چیزی که از عشق می دونستم عاشقش بودم گفته بود عاشق ابنبات چوبی و خروس قندیه
منم رفتم و گشتم تو یکی از بقالی های بازار تجریش خروس قندی پیدا کردم رفتم
با تموم پول تو جیبیم براش یه عالمه خروس قندی خریدم و چیدمشون توی جعبه و براش بردم.
تو چهارراه ولی عصر با هم قرار گذاشتیم رفتم سر قرار برف میومد طبیعت سوز هم بود
اما اونقدر گرم عشق بودم که ذره ای سرما رو حس نکردم
جعبه رو دادم بهش خوشحال شد و بغلم کرد
من عاشقانه بغلش رو دوست داشتم
فکر میکردم اون روز بهترین روز عمرمه و تمام مدت هم بود….
اما یک روز ناگهان غیبش زد،
بدون هیچ دلیلی و اون روز فکر میکردم بدتر از این اتفاق قرار نیست تو زندگیم بیفته
فکر میکردم از عشقش بمیرم، اما نمردم…
نمردم و زندگی کردم
و حتی یادم رفت تمام اون روزا رو یادم رفت طوری یادم رفت که انگار هیچ وقت نبوده.
جای هیچ گله ای نیست یاد یکی از کاراش اینه که بره شاید فقط مرگ عزیزان رو آدم فراموش نمیکنه
ولی حتی اونم فراموش میشه بقیه اش میگذره فراموش میشه درست مثل برف های همون روز
آب میشه میره آفتاب میاد و بهار و تابستون میشه هوا طوری گرم میشه انگار هیچ وقت زمستون نبوده
کلیپ بودن یا نبودن، عشق – ساخته شده توسط تیم روان ایران (رسانه روانشناسی ایگو – مصطفی شیرخدایی – قاسم کیا)